سودای رفاقت

ساخت وبلاگ
دل گرفته های رضا.
شراره حسادت، رفاقت شیرین و دیرین ما را نشانه گرفت. رفیق ندانست و پی در پی بهانه گرفت.
هر بار آب زلال دل را گل کرد. هر بار به توهمی دست پیمان بسته را ول کرد.
هر بار به تحریکی سنگ بر شیشه جان زد، گاهی آرام، گاهی با تمام توان زد.
هر بار زورق دل را به تیزی دشنه ای سوراخ کرد. اما آنقدر زیاد شد روزنه ها،

که زورق به زیر آب رفت تنهای تنها.
تیرها بهتان و افترا آنقدر بر جانم از رفیق نشست که جوجه تیغی از خجالت بار بست.
بردارم کرد حلاج گونه، به صلیبم کشید مسیح وار. فرمانروای آسمان بودیم اما حسادت به زمینمان کشید، بدبخت شدیم و خوار. 

حالم خوب نیست...
ما را در سایت حالم خوب نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frhang بازدید : 59 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 21:26